در سه دهه گذشته، شکاف فزاینده میان رشد درآمد سرانه و تورم افسارگسیخته، اقتصاد ایران را به ورطه بحران کشانده است. این شکاف نهتنها قدرت خرید مردم را نابود کرده، بلکه با فرسایش طبقه متوسط، کاهش سرمایهگذاری مولد، فرار مغزها و تشدید نابرابری، به یک ابرچالش چندوجهی تبدیل شده که کل ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور را تهدید میکند.
فهرست محتوا
سقوط طبقه متوسط؛ فقیر شدن موتور محرک اقتصاد
کاهش سرمایهگذاری مولد؛ چرخه سوداگری و رکود تورمی
تبخیر پسانداز ملی و فرسایش سرمایه
فرار مغزها؛ از دست دادن سرمایه انسانی
مالیات پنهان تورم و تشدید نابرابری
تله مالی دولت؛ کسری بودجه و چاپ پول
فشار بر نرخ ارز و چرخه معیوب تورم
ضرورت بازنگری بنیادین در سیاستگذاری
در ۳۰ سال گذشته، رشد اسمی درآمدهای مردم ایران، از جمله دستمزدبگیران و صاحبان درآمدهای غیرسرمایهای، همواره از نرخ تورم عقب مانده است. این پدیده، که به «رشد حقیقی منفی درآمد سرانه» معروف است، به معنای کاهش مستمر قدرت خرید خانوارها بوده و هر واحد پول ملی را در طول زمان بیارزشتر کرده است. حتی افزایش اسمی دستمزدها، تنها یک توهم پولی ایجاد کرده و توانایی مردم برای تأمین نیازهای اساسی مانند غذا، مسکن و درمان را کاهش داده است.
سقوط طبقه متوسط؛ فقیر شدن موتور محرک اقتصاد
این شکاف در سه دهه گذشته، به سقوط طبقاتی گسترده منجر شده است. طبقه متوسط، که نیروی اصلی تقاضا، نوآوری و ثبات اجتماعی است، به دلیل ناتوانی در حفظ سطح زندگی، آموزش، بهداشت و مسکن مناسب، به سمت طبقات پایینتر رانده شده است. این «فقیر شدن طبقه متوسط» الگوی مصرف خانوارها را تغییر داده و تقاضا را به سمت کالاهای ضروری و پست سوق داده است. کاهش تقاضا برای کالاهای بادوام، خدمات فرهنگی و گردشگری، کیفیت زندگی و شاخص توسعه انسانی را تضعیف کرده و سیگنالهای منفی به سمت عرضه اقتصاد ارسال کرده است.
کاهش سرمایهگذاری مولد؛ چرخه سوداگری و رکود تورمی
تغییر در الگوی مصرف، ساختار تولید و سرمایهگذاری را مخدوش کرده است. بنگاههای اقتصادی با کاهش تقاضای مؤثر، انگیزهای برای سرمایهگذاری، توسعه ظرفیت یا بهبود کیفیت ندارند. تورم بالا و غیرقابل پیشبینی، همراه با ضعف تقاضای آینده، محاسبه ارزش فعلی خالص پروژههای بلندمدت را غیرممکن میکند. در نتیجه، سرمایهگذاری مولد جای خود را به فعالیتهای سوداگرانه در بازارهایی مانند طلا، ارز، املاک و خودرو داده است. این «جایگزینی دارایی» منابع مالی را از تولید منحرف کرده و با ایجاد حبابهای قیمتی، تورم را تشدید میکند، اقتصاد را در تله رکود تورمی گرفتار کرده است.
تبخیر پسانداز ملی و فرسایش سرمایه
شکاف درآمد-تورم، پسانداز ملی را نابود کرده است. با نرخ بهره حقیقی منفی (نرخ بهره اسمی منهای تورم)، پسانداز ریالی غیرعقلانی شده و خانوارها یا پول خود را به سرعت به کالا تبدیل میکنند (افزایش سرعت گردش پول) یا به داراییهای غیرمولد پناه میبرند. این «فرار از پول ملی» سیستم بانکی را از منابع لازم برای سرمایهگذاری بلندمدت محروم کرده و هزینه تأمین مالی تولید را افزایش داده است. نتیجه، فرسایش سرمایه فیزیکی، استهلاک ماشینآلات، فرسودگی زیرساختها و عقبماندگی فناوری است که بهرهوری نیروی کار و رشد اقتصادی پایدار را تضعیف میکند.
فرار مغزها؛ از دست دادن سرمایه انسانی
یکی از مخربترین پیامدها، فرار سرمایه انسانی است. نیروی کار متخصص و تحصیلکرده، با مشاهده کاهش مستمر درآمد حقیقی و نبود چشمانداز بهبود، به مهاجرت روی میآورد. این گروه، که دارایی کلیدی برای توسعه است، با مقایسه سطح زندگی خود با همتایانشان در دیگر کشورها، ماندن در ایران را زیانبار میبیند. خروج نخبگان، ظرفیت نوآوری و کارآفرینی را کاهش داده و شکاف فناوری و بهرهوری ایران با اقتصادهای پیشرو را عمیقتر میکند، اقتصاد را در تله رکود تورمی نگه میدارد.
مالیات پنهان تورم و تشدید نابرابری
تورم مزمن به عنوان مالیات پنهان عمل کرده و نابرابری را تشدید میکند. اقشار با درآمد ثابت مانند کارگران، کارمندان و بازنشستگان بیشترین آسیب را متحمل میشوند، در حالی که صاحبان داراییها (مانند املاک و طلا) از افزایش قیمتها سود میبرند. این بازتوزیع ثروت از فقرا به ثروتمندان، ضریب جینی را افزایش داده و انسجام اجتماعی را تهدید میکند. نابرابری فزاینده، تقاضای کل را محدود و قدرت چانهزنی نیروی کار را تضعیف میکند، چرخه پایین بودن دستمزدهای حقیقی را تداوم میبخشد.
تله مالی دولت؛ کسری بودجه و چاپ پول
شکاف درآمد-تورم، دولت را در تله مالی گرفتار کرده است. رکود اقتصادی درآمدهای مالیاتی را کاهش داده، در حالی که تورم هزینههای جاری دولت را افزایش میدهد. این شکاف، به کسری بودجه مزمن منجر شده و دولت را به استقراض از بانک مرکزی و چاپ پول بدون پشتوانه سوق داده است. این «سلطه مالی بر سیاست پولی»، استقلال بانک مرکزی را از بین برده و ابزارهای کنترل تورم را ناکارآمد کرده است. هر تلاش برای انقباض پولی با مقاومت دولت مواجه میشود، زیرا رکود را عمیقتر میکند، و اقتصاد در تعادل سطح پایین قفل میشود.
فشار بر نرخ ارز و چرخه معیوب تورم
شکاف درآمد-تورم، با افزایش تقاضای ارز و کاهش عرضه آن به دلیل ضعف تولید و عقبماندگی فناوری، فشار دائمی بر نرخ ارز وارد کرده و ارزش پول ملی را کاهش میدهد. این کاهش ارزش، با گران کردن کالاهای وارداتی، شوک هزینهای جدیدی به اقتصاد وارد میکند. این چرخه رشد تورم و افزایش نرخ ارز، یکی از پایدارترین دینامیسمهای مخرب اقتصاد ایران در دهههای اخیر بوده است.
ضرورت بازنگری بنیادین در سیاستگذاری
شکاف سیساله درآمد و تورم، فراتر از یک شاخص اقتصادی، یک فرایند فرسایشی است که اقتصاد ایران را از هم گسسته است. این ابرچالش با نابودی تقاضای مؤثر، کاهش سرمایهگذاری مولد، تبخیر پسانداز، فرار مغزها، تشدید نابرابری و تداوم کسری بودجه، اقتصاد را در چرخهای معیوب گرفتار کرده است. خروج از این وضعیت نیازمند بازنگری بنیادین در سیاستگذاری، با تمرکز بر مهار پایدار تورم، اصلاح نظام بودجهریزی، استقلال بانک مرکزی، بهبود محیط کسبوکار و آزادسازی ظرفیتهای بخش خصوصی است. خصوصیسازی باید با آزادسازی و مقرراتزدایی همراه باشد. بدون ترمیم این شکاف، تلاش برای توسعه پایدار تنها تکرار سیاستهای شکستخورده گذشته خواهد بود.
منبع:
اقتصادنیوز
گسترش نیوز
اقتصاد
طبقه متوسط ایران دیگر نفس راحت نمیکشد
بانک و بیمه
طبقه متوسط ایران دیگر نفس راحت نمیکشد
کدخبر:
۳۶۲۱۵۵
امیر خیرخواهان
۱۴۰۴/۰۷/۱۴ ۱۴:۰۰:۰۰
دیدگاهتان را بنویسید